باغچه

مشخصات بلاگ
باغچه
دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین مطالب

۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

1) هیچوقت واسطه‌ی ازدواج نشید! این تنها درسی بود که تو این 5 روز تونستم بگیرم، توی پست قبلی گفتم بهتون که دو نفر رو با هم آشنا کردم و خدا رو شاکرم که از همون اول گفتم من هیچ شناختی از پسر ندارم و همه چی پای خودت! این رو به دوستم بارها گفتم، اما امروز بهم پیام داده که دیگه هیچوقت برای من دنیال شوهر نباش! که خودش هم میدونه نیت من فقط خیر بوده و خیر... کلا واسطه شدن دل شیر میخواد، سر نترس، اوضاع که گل و بلبل بود همه چی اوکی بود و من هم کاره‌ای نبودم! الان اما همه کاره‌ام... مقصر اصلی‌ام...

 

 

2) دو ماه و نیم شده نرفتم خونه! دلم داره از جاش در میاد و اصلا آروم نیستم! مامان جراحی داره ( البته ممکنه) و خب دیگه هر جور شده باید مرخصی بگیرم برم، یا اینکه بگم مامان بیاد تهران ببرمش پیش یه متخصص خوب! دوست ندارم به این راحتی تن به جراحی بده!

 

 

3) اونی که واسطه شده بود برای اون آقا پسر، همکارم بود، اینجا تو محل کارم آدم بسیار موجه و خوبی بود، خانم بسیار با شخصیت! اما از جمعه اون سیاه درونشو نشون من داد! به خدا راسته میگن خدا نکند که گدا معتبر شود... صد بار تا حالا در مورد زمین 3000 متری توی دروس و ... رو به رخم کشیده! خوبه من میدونم چجوری به ثروت رسیده! خلاصه که کم مشکل داشتم اینم خودم دستی دستی به دردسرام اضافه کردم!

 

 

$) الویت همه‌ی اینا سلامتی مامانمه! هیچ مشکلی برام بزرگ نیست مگر مریضی مامان که داره نابودم می کنه، البته که همه میگن تو بزرگش کردی خیلی و اصلا مهم نیست، اما خب من دورم ازش و نگران....

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۸ ، ۱۳:۴۴
ونوشه

×هر کسی تو زندگیش یه جوری به چالش کشیده میشه، انسان اومده تا با رنج رشد کنه، نه اینکه الان بخوام شکایت کنم ها نه، نمیخوام بگم بابا خداجان گیر آوردی منو هی دم به دقیقه یه چیزی میذاری تو کاسه ام؟ نه اینم نمی خوام بگم، من میخوام اینو بگم فقط: خداجان لطفا بینش، درک و شعورش رو هم بذار تو کاسه! مبهم نوشتم؟ نمیدونم شاید، ولی حال باز کردن مطلب رو ندارم!

 

××اسباب کشی انجام شد ولی هنوز من له لهم، هنوز نتونستم یه دل سیر بعدش استراحت کنم که بخواد این خستگی و اون حجم از استرس تموم بشه، هنوز تو وجودم استرسه هست. اما خب باید اعلام کنم که خدا دمش گرمه، هوامو خیلی جاها داشت و همه چی اونجوری پیش رفت که خودم و خودش خواستیم... (خودش= خدا)

 

 

××× با احتساب آخرین عروسی ای که توی فامیل برگزار شد و نشد که برم باید اعلام کنم این ششمین عروسی کازین هایی بود که نبودم و فقط به عکس و فیلم بسنده کردم! دلیلش؟ اوایل همش درس و دانشگاه باعث شد نباشم، این اواخر هم که کار و عدم داشتن مرخصی! بله، بنده کل عید رو خونه بودم و خب طبیعیه نتونم برم مرخصی!

 

 

×××× حرفا زیاده، بمونه برای بعد! فعلا همین، خداجان شکرت...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۸ ، ۱۵:۲۵
ونوشه

× و بالاخره روز موعود رسید... اسباب کشی... اگر خدا بخواد امشب وسایلم رو میبرم جای جدید... البته که هنوز توش پر از کارگره و جا هنوز مرتب نیست و ممکنه چند روزی رو توی یک آشفته بازار به سر ببرم، تنها دغدغه ی من اتاقیه که باید دو تخته باشه و هنوز آماده نیست و کلی آدم براش دندون تیز کردن... کله ی صبح رفتیم اسمامونو چسبوندیم به درش ":)))) ولی خب دیگه خوابگاهه و قانون جنگلش...


×× روم نمیشه بگم ولی میگم، برام دعا کنید به انرژی مثبتش احتیاج دارم...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۸ ، ۱۵:۱۵
ونوشه